هــر کس ..
یـا شب میمیـــرد ،
یــــا روز ..
مـــن ؛
شبـانــه روز !
::
::
امروز کسی از من پرسید چند سال داری
گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم
کودکی چند ساله ام . . .
::
::
اگر گریــه نمیکنـــم فکــر نکن از سنگـــــم !
مــن مـــــرد هستم …
تنهـاییــ قـدم زدنم از گریـه کردنـ دردنـاکــــ تـــر استـــ
چه ساده نگاهت را از من دزدیدی و من چقدر ساده تر از غم دوری همین نگاه
چشمانم را برای همیشه بستم.
-چه ساده از بی من بودن گفنتی و نم چقدر ساده تر از غم بی تو بودن سوختم.
-چه ساده گفتی همه چیز بین ما قصه بود و من چقدر ساده تر از همیشه آخر قصه
ایکه تو شروع کردی،به پایان رسیدم.
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارونحالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
گاهی آنقدر تنها میشوم
که چیزی
به چشمانم راه نمیابد جز اشک
به قلبم٬جز بی کسی
به دستانم جز خیسیو
به پاهایم جز سستی
کاش زبانم هم قادر به فریاد بود
کاش...
کاش...
کاش..
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشندو باز احساس تنهایی کنی
وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی
وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند
وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی
کسی نمی فهمد
وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود
وقتی تمام درها به رویت بسته اس.
..
آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و
از اعماق قلب تنها و گریانت بانگ برمی آوری که
« ای خدای بزرگ دوستت دارم!»
و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند
زندگی تفسیر سه کلمه است :
خندیدن …. بخشیدن …. و فراموش کردن ….
پس…. بخند …. ببخش …. و فراموش کن.
تعداد صفحات : 6